مليكامليكا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

مليكاي ناز ما

بدون عنوان

به نام خداي هستي بخش من و مليكا و بابايي چند روزي رفته بوديم رشت پيش مادر جون و پدر جون و خاله اين روزها حسابي يه مليكا خوش گذشت از روز اول همش ميگفت ماماني6 روز اينجا بمونيم و اين 6 روز به هيچ وجه كم نميشد پدرجون كلي براش سك سك خريد دايي يه عروسك مرغي گنده و خاله سيماهم يه سري وسايل چايخوري خلاصه با كلي اسباب بازي برگشتيم خونه اميدوارم دل همه ني ني ها هميشه شاد شاد شاد باشه ...
26 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

به نام خداي هستي بخش ديشب به مليكا گفتم باغ وحشش كه تموم خونه رو پر كرده بود جمع كنه اول گفت نميتونم بعدش گفتم اگه تا نمازم تموم شد جمعش نكني ميام همش رو ميريزم تو سطل آشغال گفت باشه ماماني الان جمع مي كنم وقتي كه ديدم داره جمع ميكنه خودم كمكش كردم و بعد بهش گفتم چون كارخوب كردي فرشته مهربون برات جايزه آورده بگرد و پيداش كن يه شكلات توت فرنگي هم براش رو شوفاژ گذاشتم الهي بميرم كلي با ديدن شكلات ذوق زده شد  بعدشم گفت ماماني به فرشته بگو شب موقع خواب برم اسباب بازي هم بياره اي دختر بلا راستي مامان و باباي بابايي يه چند روزي خونه ما هستند و تو همش بهشون ميگي مادرجون پدرجون بياين با هم زندگي كنيم و اونا هم ميگن باشه آخي دخترم وق...
19 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

به نام خداي هستي بخش مليكاي ناز من قلبش پر از مهربونيه ديروز كه از سركار برگشتم خونه كلي باهاش با حيووناي باغ وحشش بازي كردم مليكا وسط بازي همش بوسم ميكرد و مي گفت مرسي مامان جون كه باهام بازي مي كني وقتي بازيمون تموم شد بهش گفتم مامان جون اسباب بازيهات رو جمع كن بهم مي گه ماماني من كه مدرسه نميرم عقلم نميرسه بايد جمعشون كنم شما برام جمع كن شيطونك منو مي بينيد؟ خلاصه شب موقع خوابم كلي بغلم كرد و فكر كنم 20-30 باري ازم پرسيد كه دوستش دارم يا نه؟ آخه مامان جون من و بابايي عاشقتيم اينم پرسيدن داره؟؟ ؟   ...
14 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

به نام خداي هستي بخش خلاصه بعد يه هفته دوري از ماموريت برگشتم روزهاي اول پشت تلفن مليكا سرحال و شاد بود و مي گفت ماماني برام عروسك بخر ماماني لباس بخر اما از سه شنبه ديگه بنزينش تموم شده بود و ميگفت مامان ديگه كادو نخر بسه بيا خونه پنج شنبه هم كه برگشتم دخترم كلي ذوق كرد و بغلم كرد و بوسم كرد خلاصه كلي عشقولانه بود و با محبتش غصه يه هفته دوري رو كلا از دلم برد ...
10 ارديبهشت 1390
1